ناکجا آباد وجود تو
yeganeh. dokht
۱۳۹۹/۱۰/۲۷، ۱۸:۴۷
وقتی کسی را از دست می دهی تنها دستت به خاطراتش می رسد سلول های خاکستری مغزت دست به دست هم می دهند تا به یاد اورند اخرین لحظات را
و من....
و من تنها چیزی که به یاد میاورم آخرین باری است که می توانستم لمس کنم
آخرین باری که دستانت را لمس کردم
و بعد از آن گویی حس لامسه ام با تو مرد...
اما هنوز حس میکنم درد را
نه از پوستی که به زور بر تنم نقش بسته است...نه...
من این درد را از مغزی حس میکنم که هر چه در امتداد کوچه های افکارش پیش می روم به سمت دره ای ختم میشود که سقوط اش به سوی تو است...
حال تو بگو چه کنم با این سقوط بی انتهایی که به سوی ناکجا آباد وجود تو پیش میرود؟
خوش برگشتی:)