من مثل تاریکی !تو مثل مهتاب:)
*اول از همه بگم برای درک کردن بهتر حس و حال این پستم آهنگ رو اگه میتونید گوش بدید :)
بچه که بودم وقتی به مرگ پدرومادرم فکر میکردم بغضم میگرفت تاب اوردن در برابر همچین افکاری سخت بود اونم وقتی که سقف ارزوهام پر از روزهایی بود که بوی وجودشون رو میدادن...
اما همیشه برای آروم کردنم بهم میگفتن که به آسمون نگاه کن پر از ستاره است وقتی که ما بمیریم جزئی از آسمون میشیم تا هر شب وقتی همه جا تاریک میشه حواسمون به تو باشه :)
بعد از اون وقتی از دوباره اون فکر از ذهنم گذر میکرد کمتر بغض میکردم...
کمتر ناراحت میشدم....بعد از اون ذهنم درگیر آسمون شده بود به این فکر میکردم که چند نفر مثل پدرومادرم به کسایی که دوستشون داشتن وعده ی اینو دادن که پس از مرگ هم از اون بالا نگاهشون میکنن؟