پولاریس

مینویسم زیرا این تنها یادآور وجود من است

مذمت خودکشی

yeganeh. dokht ۱۴۰۴/۴/۱۷، ۲۳:۴۲

میانجی مرگ بودن برای دیگری تقدیس میشود اما تصمیم فردی برای خاموشی خود به مذمت کشیده میشود آتش اگر گلویی جز گلوی جمع بسوزاند زبانه‌اش حرام است تکه پاره شدن آن هم فقط برای نجات فردی دیگر تطهیر دارد اما ترکیدن درون یک ذهن گناه است ! سنت  معنابخشی به مرگ را قدرت می‌نویسد و قدرت نمی‌تواند اجازه دهد مرگ از انحصار روایی‌اش خارج شود هر آنچه  که کنترل‌ناپذیر باشد تهدید است و از این حیث  خودکشی تهدید است نه برای خدا بلکه برای روایت...روایت قدرت ...روایت سلطه... روایت مردمانی که فرار از نشخوار ذهنی را گناه میدانند 

 تقدس قربانی از آن‌جاست که نفع می‌رساند اما خودکشی خطرناک است چون صرفاً خروج است خروج از قرارداد خروج از داستان خروج از مصرف...

آن‌که جانش را برای نجات دیگری می‌دهد فداکار  است چون بدنش سرمایه‌گذاری شده اما آن‌که جانش را برای خلاصی خود می‌گیرد بدهکار است چون بدنش را از بازار بیرون می‌کشد نظام معنا فقط به مرگی حق می‌دهد که برای توده است نه برای تن اگر برای جمع بمیری ستایش می‌شوی اگر برای خودت بمیری سوزانده می‌شوی نه با آتش بلکه با ننگ...با دشنام ... 

فردی که خودش را حذف می‌کند علیه جامعه نمی‌شورد علیه نیاز شورش می‌کند علیه الزام زیستن علیه تقدس بودن علیه مهندسی امید

او نمی‌گوید دنیا بد است نمی‌گوید خسته‌ام نمی‌گوید ضعیفم او فقط می‌گوید نمی‌خواهم باشم همین کافی‌ست تا تمام جهان از او متنفر شود

چون جهان بر پایه‌ی اجبار ساخته شده نه بر اساس انتخاب و هرکسی که انتخاب کند تهدید است

حق مرگ نه به روایت تعلق دارد و نه به حکم قدرت او که از این حق سر باز زند نه گناهکار است نه ضعیف تنها تهدیدی‌ست برای نظم و نظم فقط زمانی آرام است که هیچ انتخابی نباشد و آزادی یعنی شکستن زنجیر روایت و هر روایت جز این عبارت است از بند و اسارت!

 

پی نوشت :

دوست دارم از این به بعد بیشتر درباره افکارم بنویسم
اینکه فقط سعی می‌کنم بنویسم به این معنا نیست که فکر می‌کنم هیچ برداشت اشتباهی از مسائل ندارم
فقط دارم تلاش می‌کنم کمی ذهنم رو خلوت کنم
می‌نویسم تا وقتی در آینده به این نوشته‌ها برمی‌گردم یادم بیاد که زمانی به چه نقطه ذهنی رسیده بودم

این متن رو هم فقط به این خاطر نوشتم که همیشه برام عجیب بوده
چرا جامعه وقتی کسی خودش رو برای نجات اهداف اجتماعی قربانی می‌کنه اون رو تحسین می‌کنه
اما همون جامعه آدم‌هایی رو که به خاطر زخم‌هایی که از همین اجتماع خوردن به پوچی می‌رسن و خودشون رو حذف می‌کنن سرزنش می‌کنه
از نظر خیلی‌ها اون‌ها آدم‌های ضعیفی هستن

در حالی که یکی برای اهداف جمعی مرده و یکی برای رهایی فردی
اینکه فردیت تا این حد می‌تونه برداشت‌های متفاوتی ایجاد کنه برام سوال‌برانگیزه

 

حتی تصور خوب‌تر شدن هم از دسترس ذهنشون خارج می‌شه
....

آخ

ذهنم رفت به جهنم غزه

زندگی توی این دوسال در غزه چقدر سخت بوده و چقدر شکنجه بوده

و من واقعا نمی فهمم تو این شرایط باز هم زنها به چه امیدی باردار شدند؟

۲۴ تیر ۰۴
پاسخ
بله متاسفانه....
خب بعضی از آدما ها خودخواه هستن و بیشتر ادامه ی نسلشون براشون اهمیت داره تا فکر کردن به اینکه سرنوشت این بچه چی میشه هرچند که فرهنگ ها متفاوته مثلا بعضی از کشور ها مثل کشور های آسیای شرقی هنوز بین بعضی‌هاشون این اعتقاد هست که ادامه ندادن نسل خیانت به گذشتگانشون هست و شاید این اعتقاد هم اونجا وجود داره نمی‌دونم ...زیاد با فرهنگشون آشنایی ندارم
اما کلا علاوه بر این موارد این رو هم باید در نظر بگیرید که بچه دار شدن زن ها انتخاب خودشون نیست و بیشتر از روی اجبار میاد و این اتفاق حتی توی ایران خودمون هم می‌افته یکی از دوست های خانوادگی ما سالهاست که سراین مورد با شوهرش درگیره و میگه الان شرایط بچه دار شدن رو نداره و حتی سر همین قضیه کارشون داره به طلاق کشیده میشه و شوهرش از همه ی حقوقش منعش کرده و حتی اجازه ی خروج از کشور رو بهش نمیده حالا بازهم ایشون یه خانواده ای دارن که حمایتش کنه و جای اعتراض داشته باشه اما بعضی از زن ها اینطور نیستن و مجبورن با شرایط کنار بیان و این چیزا رو تحمل کنن به هرحال تعابیر زیادن...
۲۴ تیر ۰۴

سلام

جقدر استدلالاتون به دلم نشست البته توی ذهنم مشابه این صحبت ها هست اما نه در مورد خودکشی در مورد همان نظم تحمیلی قدرت ... در مورد اینکه ما چرا باید کاری را انجام بدهیم که همه دارند از روی هم می نویسند ...

عالی بود و تامل برانگیز  ...

۲۱ تیر ۰۴
پاسخ
درود..
 ممنونم از توجه شما خوشحالم که استدلال ها تونسته با فکر شما همخوانی داشته باشه 
  پرسش درباره نظم تحمیلی و اجبارهای اجتماعی موضوعی مهم و قابل تامله که باید بیشتر درباره اش گفتگو بشه...
ممنونم نظرلطفتونه :)
سپاس که نظرتون رو به اشتراک گذاشتید
۲۴ تیر ۰۴

موافقم که مجبوریم و اجباریه ادامه دادن به زندگی 

اما از آنجا که توش واقع شدیم مطلقا بودن بهتر از نبودنه و هر وقت نبودن بهتر از بودن باشه خودش اتفاق می افته چون سیر زمان هر لحظه به سمت خوبتر شدنه

فداکاری و خودکشی برای یک هدف از اونجایی که زمینه ساز بودنهای بیشتره توسط نویسنده قوانین هستی پسندیده شده و بعدش باقی ساکنان سرزمین هستی ازش استقبال کرده اند

خودکشی از سر تلخی و ناسازگاری با بودن از اونجا که راه نبودنهای بیشتر رو باز می کنه ناپسندیده است 

ولی جالبیش اینه که به جز غریزه حفظ جان و اعتقادات، مانع دیگری برای اجرای نیت خودکشی وجود نداره فلذا انسانهای زیادی خودکشی می کنند

۱۸ تیر ۰۴
پاسخ
درود...
ممنونم بابت اینکه دیدگاه‌تون رو با این دقت و نظم بیان کردید 
اینکه بودن مطلقاً بهتر از نبودنه نگاهیه که می‌تونه در دل  امید رو زنده نگه داره مخصوصاً وقتی سیر زمان رو به سمت بهبود بدونیم....
اما در عین حال گاهی تجربه‌ی زیسته‌ی بعضی از آدم‌ها اون‌قدر از معنا و تحمل تهی می‌شه که حتی تصور خوب‌تر شدن هم از دسترس ذهنشون خارج می‌شه
شاید مهم‌ترین مسئله اینه که ما بتونیم بدون قضاوت فضای گفتگو برای این دردها و انتخاب‌ها  رو باز کنیم
نه برای تأیید یا رد بلکه برای درک  بهتر و نزدیک شدن به لایه‌های پنهان رنج انسانی ...
هر چند این دنیا وسیعه و باید ها و نباید ها زیاده و معمولا آدم ها  با توجه به نقطه ی جغرافیایی که در اون زاده میشن یکسری باید ها و نباید ها رو به صورت اعتقادات شخصی می پذیرن و در نظر میگیرن و در مسیر زندگانی اون رو با خودشون حمل میکنن همین باعث میشه که گاهی تصمیم بگیریم که  باید ها  و نباید های دیگه رو هم در نظر بگیریم شاید چیزهای درست تر در ورای باور ها و اعتقادات ما باشن هر چند که در این طیف ممکنه درگیر چیزهای اشتباه هم شد 
اما خب همین جاست که آدمی رشد میکنه با در نظر گرفتن همه ی موارد و پیدا کردن راه درست تر ....هرچند به صورت واحد نمیشه گفت که یه راه برای همه درسته بازهم  تشخیص درست بودن یا نبودن به آگاهی فردی و خوراک ذهنی آدم ها بر میگرده دنیا بزرگه و اتفاقات و موارد متغییر زیادی در اون وجود داره همین کمی مسیر و تشخیص  راه درست تر رو کمی سخت میکنه
۲۴ تیر ۰۴

فردی که خودش را حذف می‌کند علیه جامعه نمی‌شورد علیه نیاز شورش می‌کند علیه الزام زیستن علیه تقدس بودن علیه مهندسی امید

او نمی‌گوید دنیا بد است نمی‌گوید خسته‌ام نمی‌گوید ضعیفم او فقط می‌گوید نمی‌خواهم باشم همین کافی‌ست تا تمام جهان از او متنفر شود

چون جهان بر پایه‌ی اجبار ساخته شده نه بر اساس انتخاب و هرکسی که انتخاب کند تهدید است

منم مدت زیادی به این موضوع فکر کردم و نظر شما رو داشتم.

با اختلاف این متن بهترین چیزی بود که این روزها خوندم. قلمتون بسیار پربار و شگفت انگیزه. من برای نوشته‌های بعدیتون مشتاقم.

پیوند شد*

۱۸ تیر ۰۴
پاسخ

درود و سپاس 🌱
خیلی خوشحالم که تونستید با متن ارتباط برقرار کنید
درسته این موضوعات گاهی تلخ و سنگینن اما به نظرم گفت‌و‌گو درباره‌شون نه تنها ضروریه بلکه می‌تونه افق‌های تازه‌ای از درک و آگاهی جمعی رو باز کنه

ازتون ممنونم بابت وقتی که گذاشتید و حسی که منتقل کردید و همینطور خوشحالم که نوشته های بنده رو دنبال میکنید نظر لطفتونه :) 

۲۴ تیر ۰۴
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
Biography

من مطمئن نیستم که واقعا وجود دارم
من همه ی نویسندگانی هستم که خوانده ام
تمام افرادی که ملاقات کرده ام
همه ی زنانی هستم که دوستشان داشتم و تمام شهرهایی که دیده ام
-خورخه لوئیس بورخس