پریچهر
بچه که بودم یه عروسکی داشتم اسمش پریچهر بود خیلی دوستش داشتم وقتی همه ی سن هام درخواست دوستی با من رو پس میزدن با اون حرف میزدم
بهش باور داشتم فکر میکردم که زنده است قلبش میزنه ،حرفامو میفهمه و محبتم رو احساس میکنه اما ضربان قلبش رو از من مخفی میکنه
اونقدر بهش وابسته شده بودم که نگو!
اون شده بود پری جادویی زندگیم از اونایی که چوب دستی شون رو تکون میدن و بعد همه چیز طبق جادوی اونا دچار تغییر میشه
هر وقت ناراحت بودم پیشش میرفتم پریچهر نقش کسی رو بازی میکرد که دل منو شکسته با این تفاوت که تو بازی قلبم رو نمی شکست مرهم زخمم میشد ...
اونقدر همه چیز خوب پیش میرفت که خودمم گول می خوردم یادم میرفت که بازیه و سناریو های ساختگی تویِ ذهنم واقعی تر از هر واقعیتی میشدن که طعمشون رو تا به حال چشیده بودم
همه چیز خوب بود تا روزی که پریچهر رو گم کردم حس بدی داشتم حس مادری که بچه ی خودش رو در زیر پوست سیاه این شهر گم کرده
فکر میکردم رفته، فکر میکردم از وجود من و از دردهای تکراریم خسته شده و منو ول کرده
چند سال گذشت اما من هنوز جای خالیه پریچهر رو توی قلبم احساس میکردم جای خالیش هر لحظه بیشتر از قبل روح سرشار از دردم رو نشخوار میکرد
یه روز تو مدرسه وقتی که دوستم داشت به خودش عطر میزد بوی عطرش برام خیلی آشنا بود
یه بویِ ساده نبود
بو یِ پریچهر رو میداد و منو یاد لحظاتی انداخت که حتی دیگه یادم نبودن وقتی راجب این موضوع به بابام گفتم گفت که مگه نمیدونستی عطر ها این خاصیت رو دارن
هر عطری یه خاطره ای با خودش داره وقتی از دوباره بوش میکنی یادآور یه سری از اتفاقا میشن
راجبش تو اینترنت خوندم راست بود...
عطر ها همیشه با بو هاشون گمشده ترین خاطرات و لحظات رو به یادت میارن
موسیقی هم همینطوریه...
از اون به بعد عاشق گل نرگس شدم ..چون پریچهرم همون بو رو میداد ..
مثل عطر دوستم....
اما بازم درد دلتنگی من نسبت به پریچهر رو آروم نکرد
هرگز نمی تونستم خودمو با بوی اون عطر آروم کنم بیشتر وجودم رو آزار میداد حتی بیشتر از نبود پریچهر
فکر کردن به اینکه عطرش هست اما خودش نیست آزارم میداد
وفکر کردن به اینکه چیزی که تو ذهنم دارمش اما تو واقعیت نیست خیلی بیشتر....
میدونی بعضی چیزا بهتره تو همون گذشته بمونن
هر چقدرم که نبودشون دردناک باشن
اگه صلاح بود که باشن و میتونستی اونارو داشته باشی
هیچ وقت از دست نمی دادیشون...
اگر من هم پریچهر رو از دست نمیدادم
شاید هیچوقت یاد نمی گرفتم با خیلی از چیز ها تو زندگیم کنار بیام...