واقعیت
من خودم جز افرادیم که وقتی با یک واقعیتی رو برو میشم که حداقل با پیش بینی و خواسته ام هم راستا نیست اون رو مثل یک پتک تو سر خودم میزنم و اونقدر بزرگش میکنم ،که هم من و هم دنیام رو در خودش می بلعه ....
اما واقعا واقعیت چیه ؟!
واقعیت از نظر من یک چیز متغیره و با توجه به افکار و عقاید افراد معنای متفاوتی پیدا میکنه و یک سری مفاهیم جدید رو در خودش گسترش میده، پس واقعیت گستره ای از افکار و حس های متفاوتیه که انسان ها میخوان در رابطه با محیط یا بقیه باور کنن; بزارید یک مثال بزنم مثلا ما زمانی خیلی از آدم ها رو بد میدونیم که طبق معیارها و سلیقه ی ما نباشن پس شاید خیلیا اصلا بد نباشن ...
مثلا من خودم در بازه ای از زمان دچار اضافه وزن بودم و البته هنوزم هستم!
بیشتر آدما و شاید بهتره بگم تقریبا همه ی آدما من رو دارای عیب میدونستن و تنها حسی که به من داشتن حس ترحم و تنفر بود انگار که من یک فردیم که از جامعه جداشده و با اون ها خیلی خیلی متفاوته اونقدر به این حرف ها و تمسخر های اونا گوش دادم تا اینکه حسی که نسبت به خودم داشتم شبیه حسی شد که اونا به من داشتن...
اما الان اینطوری نیست من چاقی رو یک عیب نمیدونم یک انتخاب میدونم و خیلی خودم رو با ارزش تر از حرف هایی که اونا میزدن میدونم ....
میدونید آدما یه روزی میفهمن که خیلی چیزا نیستن حداقل چیزهایی که بقیه میگفتن نیستن !
و هیچ واقعیتی واقعی نیست و تنها اون چیزی که تو میخوای باشه و اتفاق بیفته میشه واقعیت و مفهوم تو زندگیت
زیبا بود
امیدوارم همین مدلی باشه