پولاریس

مینویسم زیرا این تنها یادآور وجود من است

وابستگی های کوتاه مدت..:)

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۳/۱۷، ۰۳:۱۵

 

چرا ما آدما همیشه به چیزایی که همیشگی نیستن دل میبندیم و از چیزهایی که همیشگی هستن دوری میکنیم یا نادیده میگیریمشون؟!
مثل آدما،حس های بد ،درد ها،کلماتی که با هر بار تکرار شون یه زخم جدید بر روح و روان مون ایجاد میشه...
و در عین حال از وجود خودمون دوری میکنیم
قبول دارم انسان کامل نیست و در کنار چیز هایی که با اون ها در زندگی مواجه میشه کامل میشه و معنا پیدا میکنه
اما چه چیزی در زندگی هر انسانی جز خودش همیشگیه ؟!
کسی که هر لحظه هستش کسی که همراه باهات میخنده گریه میکنه تجربه میکنه یاد میگیره ....
کسی که این همه مدت باهات بوده لایق این نیست که توی دنیات جا بگیره ؟!
سختی های زندگی هر انسانی از موقعی شروع شدن که از خودشون دور شدن موجودیت خودشون رو وابسته به چیزهایی میدونستن که نه تنها همیشگی نبودن بلکه سمی بودن...
کمی خودت رو در دنیای خودت جا بده  بغلش کن بگو میدونم که اینجایی میدونم که همیشه باهامی دستت رو بزار رو شونه ی خودت و بگو به اندازه ی تمام سال هایی که تنهات گذاشتم هواتو دارم :) 
به قول یه نفری خودت رو دوست داشته باش مگه خودت چشه:)❤️

 

 

 

 

 

 

 

نقل قولی از میم

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۳/۹، ۰۲:۳۲

+یگانه تو بودی که نوشته بودی حس میکنی من ازتو بدم میاد و برام بی ارزشی؟

-اره

+چرا همچین حسی داری؟

-نمیدونم 

+مگه میشه حتما یه دلیلی داره 

-گاهی وقتا آدم هیچ کلمه ای برای حس هایی که داره پیدا نمی کنه 

فقط حس میکنه و منم این رو از عمق وجودم حس کردم

+فکر کنم تو فقط به کمی زمان احتیاج داری تا آروم بشی آدما وقتی ناراحتن همه چی و همه کس دلشونو میزنه اینطور نیست؟

-......

+به نظرت یه آدم  برای آروم شدن کسی که یه سال ازش کوچیک تره چه پیشنهاد دیگه ای میتونه بده؟

-شاید همین که به زمان نیاز داره کافی باشه و منم به زمان نیاز دارم بیشتر از هرچیز دیگه ای....

 

 

پی نوشت :

امیدوارم وراجی هام اذیت تون نکنه 

چون فکر کنم اینجا تنها جایی که برام باقی مونده 

تا کمی افکارم رو آروم کنم......

چه فرقی بینشون هست؟

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۳/۸، ۲۱:۱۷

چه فرقی بین حس مرگ و زندگی کردن مثل یه مرده متحرک هست؟

این روزا از همه فاصله گرفتم دست خودم نیست....میترسم از حرف زدن از اینکه بازم دلم بشکنه و دلایلش رو پوچ بدونن یا بازم بترسم از گفتنشون...

بعضی از ادما هم دیگه دل زدم کردن ....با رفتاراشون با حرفاشون 

ترجیح دادم بجای اینکه با «ز»بابت رفتار های بی ادبانه ی همیشگیش قهر کنم نادیده بگیرم سرد بشم باهاش ....

فکر کنم  این کار بهتری باشه....

ای کاش میتونستم خودمو از حافظه ی تمام آدما پاک کنم....

اگه از خودم دورت میکنم ناراحت نباش....خوشحال باش:)من ادم بدی نیستم و این نشون دهنده ی این نیست که تو بدی...

فقط حس میکنم این کار بهتریه:)

واقعیت

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۲/۳۰، ۱۶:۴۹

 

 

 من خودم جز افرادیم که وقتی با یک واقعیتی رو برو میشم که حداقل با پیش بینی و خواسته ام هم راستا نیست اون رو مثل یک پتک تو سر خودم میزنم و اونقدر بزرگش میکنم ،که  هم من  و هم دنیام رو در خودش می بلعه ....

اما واقعا واقعیت چیه ؟!

واقعیت از نظر من یک چیز متغیره و با توجه به افکار و عقاید افراد معنای متفاوتی پیدا میکنه و یک سری مفاهیم جدید رو در خودش گسترش میده، پس واقعیت گستره ای از افکار و حس های متفاوتیه که انسان ها میخوان در رابطه با محیط یا  بقیه باور کنن بزارید یک مثال بزنم مثلا ما زمانی خیلی از آدم ها رو بد میدونیم که طبق معیارها و سلیقه ی ما نباشن پس شاید خیلیا اصلا بد نباشن ...

مثلا من خودم در بازه ای از زمان دچار اضافه وزن بودم و البته  هنوزم هستم!

بیشتر آدما و شاید بهتره بگم تقریبا همه ی آدما  من رو دارای عیب میدونستن و تنها حسی که به من داشتن حس ترحم و تنفر بود انگار که من یک فردیم که از جامعه جداشده و با اون ها خیلی خیلی متفاوته اونقدر به این حرف ها و تمسخر های اونا گوش دادم تا اینکه حسی که نسبت به خودم داشتم شبیه حسی شد که اونا به من داشتن...

اما الان اینطوری نیست من چاقی رو یک عیب نمیدونم یک انتخاب میدونم و خیلی خودم رو با ارزش تر از حرف هایی که اونا میزدن میدونم ....

میدونید آدما یه روزی میفهمن که خیلی چیزا نیستن حداقل چیزهایی که بقیه میگفتن نیستن !

و هیچ واقعیتی واقعی نیست و تنها اون چیزی که تو میخوای باشه و اتفاق بیفته میشه واقعیت و مفهوم تو زندگیت smileyheart

 

 

 

 

 

 

Biography

من مطمئن نیستم که واقعا وجود دارم
من همه ی نویسندگانی هستم که خوانده ام
تمام افرادی که ملاقات کرده ام
همه ی زنانی هستم که دوستشان داشتم و تمام شهرهایی که دیده ام
-خورخه لوئیس بورخس