پولاریس

مینویسم زیرا این تنها یادآور وجود من است

ناکجا آباد وجود تو

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۱۰/۲۷، ۱۸:۴۷

 

 

وقتی کسی را از دست می دهی تنها دستت به خاطراتش می رسد سلول های خاکستری مغزت دست به دست هم می دهند تا به یاد اورند اخرین لحظات را 

و من....

و من تنها چیزی که به یاد میاورم آخرین باری است که می توانستم لمس کنم

آخرین باری که دستانت را لمس کردم

و بعد از آن گویی حس لامسه ام با تو مرد...

اما هنوز حس میکنم درد را 

نه از پوستی که به زور بر تنم نقش بسته است...نه...

من این درد را از مغزی حس میکنم که هر چه در امتداد کوچه های افکارش پیش می روم به سمت دره ای ختم میشود که سقوط اش به سوی تو است...

حال تو بگو چه کنم با این سقوط بی انتهایی که به سوی ناکجا آباد وجود تو پیش میرود؟

 

Biography

من مطمئن نیستم که واقعا وجود دارم
من همه ی نویسندگانی هستم که خوانده ام
تمام افرادی که ملاقات کرده ام
همه ی زنانی هستم که دوستشان داشتم و تمام شهرهایی که دیده ام
-خورخه لوئیس بورخس