پولاریس

مینویسم زیرا این تنها یادآور وجود من است

زخم های من !

yeganeh. dokht ۱۳۹۹/۶/۴، ۲۰:۰۸

 

 

میگفت آدما همینطوری نمیرن 

قبل رفتنشون همه چیز فرق میکنه نگاهشون ،صداشون ،حرف هاشون و حتی دلتنگی هاشون !

وقتی دستاشون رو لمس میکنی یا به یک بهونه در آغوش میکشی شون و سرتو میگذاری رو قفسه ی سینه شون میفهمی  که لحظه ی آخره !

الان بیشتر از یک هفته است که نیستی ...

و درد آور تر از اون اینکه هیچ وقت نفهمیدم که کی قراره بری...

اما انگار تو میدونستی که  هی بی هوا سراغ منو میگرفتی اما چرا من نفهمیدم!؟

شاید برای اینکه هیچ وقت بی هوا دستاتو نگرفتم یا حتی بغلت نکردم  که سرمو بزارم رو سینه ات تا صدای قلبتو که هر لحظه رفتن رو مویه میکنه بشنوم

بدون اینکه بدونم چه لحظاتی رو دارم از دست میدم چشمامو بستم شاید چون هنوز باور نکرده بودم که توهم میری فکر میکردم همیشه کنارم هستی درست مثل الان که هنوز نبودنت رو باور نکردم!

عشق ورزیدن بهت رو به بهانه کارهای مختلف به امروز فردا موکول میکردم جزئی از اخرین کارهای لیستی بود که هیچوقت به انتهاش نرسیدم!

میدونی مشکل کجاست ؟!

اینکه محبت کردن به تورو بیشتر از اینکه نیاز خودم بدونم وظیفه ی خود میدونستم  یا شایدم یک  موهبت به تو و سعی میکردم که کنترلش بکنم !

آخه عشق که وظیفه بشه  دیگه اسمش عشق نیست !

عشق رو همین مستقل بودن و غیر قابل کنترل بودنشه که خاص میکنه!

این روزا رو با تمام سختی هاش به خاطر میسپارم و به قلبم  یاد میدم که هیچ چیز همیشگی نیست 

اخه اون الان بیشتر از هرکس دیگه ای میدونه که دلتنگ شدن برای دستایی که هیچوقت طعم لمس شدنشون رو نچشیدی چقدر دردناکه!

اما میدونی این روزا از نبودنت چیزای جدیدی یاد گرفتم !

اینکه زخم های ما بیشتر از اینکه یاد آور درد ها و رنج های ما باشن

یاد اور چیز هایی هستن که باعث به وجود اومدنشون شدن !

 

 

 

 

سخته

هرروزش...

ولی میگذره

بهت قول میدم اینا برات ی درست عبرت میشه...

ک دیگه ب کسی بیشتر از خودت محبت نکنی

اونی ک مهمه تویی...

منتظر ایندت باش...

همه چی درست میشه

۱۱ شهریور ۹۹
پاسخ
هعی...
مسئله بی محبتی دیدن از کسی نیست
مسئله از دست دادن پدر بزرگمه..
امیدوارم..
۱۱ شهریور ۹۹

بعضی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند تا به ما درسهایی بیاموزند که اگر می مانند هرگز یاد نمی گرفتیم...

۱۰ شهریور ۹۹
پاسخ
:))هعی
۱۰ شهریور ۹۹

:"(

۱۰ شهریور ۹۹
پاسخ
:)
۱۰ شهریور ۹۹

بیا به این فکر کنیم که توی آرامشه و روح هاتون یه روز دوباره همدیگه رو ملاقات میکنه باشه؟

۵ شهریور ۹۹
پاسخ
((:باشه 
۵ شهریور ۹۹

چقدر سخته وقتی میره اینا رو میفهمیم

۵ شهریور ۹۹
پاسخ
خیلی...
گاهی وقتا با خودم فکر میکنم که این رفتنا برای همینه ...
برای این فهمیدنا و یاد گرفتنا..

۵ شهریور ۹۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Biography

من مطمئن نیستم که واقعا وجود دارم
من همه ی نویسندگانی هستم که خوانده ام
تمام افرادی که ملاقات کرده ام
همه ی زنانی هستم که دوستشان داشتم و تمام شهرهایی که دیده ام
-خورخه لوئیس بورخس